سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 16
کل بازدید : 378295
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/9/11    ساعت : 12:58 ص

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه..

آوازه ی سرگردمحمودی را همه ی آنها که در اردوگاههای عراق به سر برده اند،شنیده اند .این مرد دلی داشت

شبیه به سنگ ،خالی از رحم و عطوفت.وارد اردوگاه که می شد،با زبان فارسی روان و ته لهجه ی کردی ،اسرا

را به حرف می گرفت.اگر کسی باب میلش حرف نمی زد،دهان بی چفت و بندش به فحاشی باز می شد.

عراقی ها اکثر فحاش بودند،اما دشنام های محمودی با دیگران فرق داشت.او رکیک ترین فحش ها را به زبان

فارسی نثار می کرد و غرورمان حسابی مجروح می شد.یک روز مقابل دوربین ده ها خبرنگار خارجی که برای

تهیه ی فیلم و عکس به اردوگاه آمده بودند ،محمودی چنان که پدری فرزندش را نوازش کند

دست بر سر منصور می کشید و خبرنگاران از این صحنه ی انسان دوستانه فیلم و عکس می گرفتند.آنها

نمی دانستند  که محمودی در آن حال چه فحش های بی ادبانه ای نثار منصور می کرد.

به گمانم سال 62 بود .در اردوگاه عنبر و در شب عاشورا ، "حسین ...حسین" بچه ها بلند شد و سربازان

عراقی را پشت پنجره کشاند.فردای آن روز خبر به گوش محمودی رسانده شد.او که در مرخصی بود فی الفور

 خودش را از بغداد به رمادی رساند .معلوم است بهم خوردن عیش و نوشش چه آتشی به جانش انداخته

بود.عصر روز عاشورا بود که محمودی برافروخته و غضبناک وارد اردوگاه شد.کف بر دهان ،مثل گرگ زوزه

می کشید.می گفت:


-پدر سوخته ها،منتظر بودید امام زمان با اسب سفید برسد؟کور خواندید .محمودی با کابل سیاه آمد.


عده ی زیادی از بچه ها را از آسایشگاه بیرون کشید .خودش و سربازانش یکی یکی آنها را با ضربات کابل

کوبیدند تا رسیدند به مهدی طحانیان،نوجوان 14ساله ی اردستانی .محمودی مثل گنجشکی از زمین بلندش

 کرد و باز بر زمینش کوفت.


عقده اش نریخت. با هیکل غول آسا و پوتین های سنگینش روی سینه ی مهدی ایستاد و حسودانه در حالیکه

لب های خود را می جوید،اثر مهر را بر پیشانی مهدی با پوتین لگدمال کرد.مهدی کوچولو زیر پاهای محمودی


صد و بیست کیلوئی برای رهائی تقلا می کرد.او برای خلاصی از شر سرگرد دستان کوچکش را زیر پوتین

 محمودی گرفت و در حالیکه می خواست آن لاشه ی سنگین را از روی سینه ی خود دور کند ،بلند گفت:

-یا مهدی


کس ندانست که در این کلام مهدی چه معجزه ای نهفته بود.عجب رعشه ای بر بدن محمودی افتاد !

به سرعت از روی سینه ی مهدی پائین آمد و با دستپاچگی تمام مهدی را روی پا ایستاند و با ترسی عجیب

 که سراپایش را به لرزه انداخته بود ،گرد و غبار از روی لباس و پیشانی مهدی گرفت و گفت:

- مهدی ...مهدی جان ...مرا ببخش ..چیزی نیست ...برو آسایشگاه ...من دیگر با تو کاری ندارم ..


مهدی لنگ لنگان به طرف آسایشگاه روانه شد و پشت سرش محمودی سنگدل یکی از سربازانش را

مأمور کرد تا برای دلجوئی از مهدی یک بسته شکلات و یک شیشه ی مربا برایش ببرد....


               "ذکر صلواتی هدیه به روح شهید سیدحمید میرافضلی و شهدای یگان ویژه ی صابرین"
                                                                                         

                                                                         **التماس دعا**







مطلب بعدی : پست ثابت       




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*